ماهرویا بسر خویش ، تو آن خیش مبند
نشنیدی که کند ماه تبه جامه خیش.
کسائی ( دیوان ص 87 ).
تو همی شعر گوی تا فردابخشدت خواجه جامه فافا.
بلجوهر.
چه جامه بریده چه از نابریدکه کس در جهان بیشتر زان ندید.
فردوسی.
که از تاج و از تخت و مهرو نگین همه جامه روم و کشمیر و چین.
فردوسی.
من همانم که مرا روی همی اشک شخودمن همانم که مرا دست همی جامه درید.
فرخی.
نتوان یافت از کدو کوداب نه ز ریکاسه جامه سنجاب.
عنصری.
در دیه خسروآباد جامه ، نمط قالی بافند که در خراسان مثل آن نبافند. ( تاریخ بیهقی ). اسبی قیمتی و بیست طاق جامه وبیست هزار درم بخشید. ( تاریخ بیهقی ص 379 ). چند طاق جامه مرتفع قیمتی پیش من نهادند. ( تاریخ بیهقی ). نماز دیگر آنروز صلتی از آن وی [خلیفه رسول ] رسولدار برد، دویست هزار درم و اسبی باستام زر و پنجاه پارچه جامه نابریده مرتفع... ( تاریخ بیهقی ). از غزنین نامه رسید که جمله خزاین دینار و درم و جامه بخازنان ماسپرد. ( تاریخ بیهقی ). تنت چو تار است جانت پود تو جامه
جامه نماند چو پود دور شد از تار.
ناصرخسرو.
جامه است مثل طاعت و آهار بر او علم چون جامه نباشد بچه کار آید آهار.
ناصرخسرو.
چنان افتاد که از آن جامه زن ملک کشمیر بخرید و بدوخت. ( مجمل التواریخ ). ده سر اسب ، پنج با زین و پنج با جل و برقع و پنج سر اسب با جامه و ده تخت جامه. ( تاریخ بیهق ). بیشتر بخوانید ...