جامخ

لغت نامه دهخدا

جامخ. [ م ِ ] ( ع ص ) از جَمخ. متکبر. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). خودفروش. نازنده. مباهات کننده. ج ، جُمَّخ.

فرهنگ فارسی

متکبر

پیشنهاد کاربران

بپرس