جام گیر

لغت نامه دهخدا

جام گیر. ( نف مرکب ) شراب خوار. ( بهار عجم از ارمغان آصفی ). جام گیرنده. پیاله گیر. قدح گیر :
تو شمشیرگیری و او جام گیر
تو بر سر نشینی و او بر سریر.
نظامی.
چو کیخسرو از می شود جام گیر
چرا جام خالی بود بر سریر.
نظامی.
این دو سه روزی که شدی جام گیر
خوش خور و خوش خفت و خوش آرام گیر.
نظامی.
|| کنایه از شرابخوار. ( آنندراج ).

فرهنگ فارسی

شراب خوار

پیشنهاد کاربران

بپرس