جالع

لغت نامه دهخدا

جالع. [ ل ِ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از جلع. زن برهنه روی. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || بی شرم. ( اقرب الموارد ). السافر. القلیل الحیاء: مرت علینا اُم َ سفیان جالعاً. ابوعمرو. ( از اقرب الموارد ). || زن پلیدزبان. ( مهذب الاسماء ). فحاش. || برهنه فرج. ( از منتهی الارب ).

پیشنهاد کاربران

بپرس