جاسوسی کردن.[ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) خبر را از جائی به جای دیگر بردن. پنهان طلب چیزی کردن. تَبَلصُق. ( منتهی الارب ).
spy (فعل)جاسوسی کردنstag (فعل)کوتاه کردن، پاییدن، جاسوسی کردنespy (فعل)تشخیص دادن، جاسوس بودن، جاسوسی کردن، بازرسی کردن، دیده بانی کردنfink (فعل)جاسوسی کردنnark (فعل)ازردن، جاسوسی کردنpickeer (فعل)جاسوسی کردن، لاس زدن، زد و خورد کردن