shed (فعل)ریختن، افکندن، پوست ریختن، جاری ساختن، خون جاری ساختن، برگ ریزان کردن، انداختن، افشاندنperfuse (فعل)پاشیدن، تزریق کردن، جاری ساختن
روان ساختن ؛ جاری کردن :بدو گفت کای پیر برگشته بختچرا سیر گشتی تو از تاج و تختکه رزم مرا کرده ای آرزویروان سازم از خونت ایدر بجوی. فردوسی.+ عکس و لینک