جارکش

لغت نامه دهخدا

جارکش. [ ک َ / ک ِ ] ( نف مرکب ) جارکشنده. کسی که جار میزند. جارزننده. آنکه ندا دردهد. کسی که به آوازبلند مردم را به امری دعوت کند. رجوع به جار شود.

فرهنگ فارسی

( صفت ) کسی که به آواز بلند مردم را به امری دعوت کند جارزن .

فرهنگ معین

(کِ یا کَ ) (ص فا. ) کسی که به آواز بلند مردم را به امری دعوت کند، جارزن ، جارکشنده .

گویش مازنی

/jaar kash/ هیاهوکننده – جنجالی - دلال محبت – پا انداز – آن که وسایل بر طرف کردن شهوت دیگران را فراهم آورد

پیشنهاد کاربران

کسی که کش شلوارش در میرود و فریاد میزند.
جارو کش، کسیکه با جارو گرد و خاک را تمیز می کند

بپرس