جاروب کردن
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
مترادف ها
تمیز کردن، جاروب کردن، تنظیف کردن، در اشغال کاوش کردن، سپوری کردن
رفتن، زدودن، جاروب کردن، روبیدن، روفتن، بسرعت گذشتن از، از این سو بان سو حرکت دادن
جاروب کردن
تمیز کردن، جاروب کردن، بصورت حلقه در اوردن
جاروب کردن، ماهوت پاک کن زدن، راندن، پراندن، تند زدن