لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
فرهنگ عمید
۲. قفسه ای دردار که درون دیوار جاسازی می شود و در آن لباس می گذارند. * جالباسی.
گویش مازنی
مترادف ها
اعلام کننده، چنگک لباس، جا رختی، اویزان کننده، معلق کننده
خورجین، چمدان، جالباسی، جا رختی، جامه دان، واژه مرکب از دو واژه
اشکاف، قفسه، جا رختی، موجودی لباس
جالباسی، جا رختی
جا رختی، خیاط لباس های محلی و ویژه
فارسی به عربی
خزانة
پیشنهاد کاربران
جارختی : [ اصطلاح در تداول عامه ] آلتی که به آن لباس آویزان می کنند
( ( نعیم کوله پشتی را گذاشت کنار راحتی ، کلاسور را روی میز" آیه خانم حق دارند خسته باشند. دانشگاه رفتن ودرس خواندن کار هرکس نیست. "مقنعه را برداشت آویزان کرد به جارختی . ) )
... [مشاهده متن کامل]
( ( عادت می کنیم ، زویا پیرزاد ، چاپ 23 ، 1390 ، ص45 . ) )
( ( نعیم کوله پشتی را گذاشت کنار راحتی ، کلاسور را روی میز" آیه خانم حق دارند خسته باشند. دانشگاه رفتن ودرس خواندن کار هرکس نیست. "مقنعه را برداشت آویزان کرد به جارختی . ) )
... [مشاهده متن کامل]
( ( عادت می کنیم ، زویا پیرزاد ، چاپ 23 ، 1390 ، ص45 . ) )
جا لباسی
جمله ی نمونه:
. I hanged up my dress in the closet /hanger.
لایک یادتون نره🤪🍭
جمله ی نمونه:
لایک یادتون نره🤪🍭