جادوفریب. [ ف ِ / ف َ ] ( نف مرکب ) فریبنده جادو. آنکه یا آنچه جادوگر را بفریبد. آنکه جادوگر را افسون کند : بتی شمن کُش ، جادوفریب و سحرنمابرخ بهار بهار و بمهر باد خزان.ابوالحسن بهرامی.زعطر خویش همی بند جادوئی سازددو زلف کوته جادوفریب دلبررا.معزی.ای مسلمانان فغان زین نرگس جادوفریب کو بیک ره برد از من صبر و آرام و شکیب.سعدی.
بسیار زیبا: ای مسلمانان فغان زآن نرگس جادوفریب / کاو به یک ره بُرد از من صبر و آرام و شکیب (سعدی۳: ۱۰۵۲ ).