سپهدارترکان از آن روی جاج
نشسته به آرام بر تخت عاج.
فردوسی.
پادشاه جاج را خدیو گویند. ( مجمل التواریخ والقصص ص 241 ). اقلیم خامس آغاز کند از مشرق از شهرهای یأجوج و مأجوج و بر کوههای [ شمال ] خراسان بگذرد و ازاینجا از شهرهای طراز است ، و بوبکت و اسبیجاب و جاج. ( مجمل التواریخ والقصص ص 480 ). رجوع به چاچ شود.کاج صمصام را سزد بریال ؟
سوزنی را ترانه بر ره جاج.
سوزنی.
جأج.[ ج َ ءَ ] ( ع مص ) استادن از بددلی. ( منتهی الارب ).