جات
لغت نامه دهخدا
جات. [ جات ت ] ( ع ص ) از: جَت َّ. کسی که دست بر گوسپند کشد تا فربهی آن معلوم کند. ( از منتهی الارب ).
فرهنگ فارسی
کسی که با دست کشیدن به گوسفند فربهی او را می فهمد
فرهنگ معین
دانشنامه آزاد فارسی
رجوع شود به:جت، قوم
wikijoo: جات
پیشنهاد کاربران
از پسوند گان می توانیم به جای جات بهره گیریم که نشان دهنده ی انواع یک چیز باشد:
میوه گان= انواع میوه؛ به جای میوه جات
سبزیگان= انواع سبزی؛ به جای سبزیجات
و. . .
و نیز
سخنگان= انواع سخن و نوشته و سروده؛ به جای ادبیات
میوه گان= انواع میوه؛ به جای میوه جات
سبزیگان= انواع سبزی؛ به جای سبزیجات
و. . .
و نیز
سخنگان= انواع سخن و نوشته و سروده؛ به جای ادبیات
بنظرم جان در زبان فارسی، نمی تواند نشانه جمع باشد بلکه نشان دهنده گروه، رده و دسته و انواع است. کلماتی را که اصالتأ فارسی هستند نمی توان با نشانه جمع عربی �ات� جمع بست مگر اینکه خود آن کلمه عربی باشد. مثلاً ترشی یک کلمه فارسی است و اگر ترشیجات بنویسیم نشان دهنده انواع و گونه های ترشی است.
جات پسوندی است ایرانی و پارسی
که عرب ها آن عربیده اند و به ات ترادیسیده اند.
که عرب ها آن عربیده اند و به ات ترادیسیده اند.