فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. درحال، فوراً، فی الفور: جابه جا افتاد و مرد.
* جابه جا شدن: (مصدر لازم )
۱. از جایی به جای دیگر رفتن.
۲. از جای خود تکان خوردن استخوان یا مفصل، از بند دررفتن، از جا دررفتن.
* جابه جا کردن: (مصدر متعدی )
۱. چیزی را از جایی به جای دیگر گذاشتن.
۲. چیزی را در جای خود قرار دادن.
پیشنهاد کاربران
جابه جا فیلمی کمدی به کارگردانی علی توکل نیا است. در این فیلم اکبر عبدی، افسانه چهره آزاد، آرش تاج تهرانی، مهران غفوریان و حمید لولایی ایفای نقش کرده اند.
داستان فردی را روایت می کند که به اشتباه با یک فرمانده جنگ جابجا گرفته می شود و باعث به وجود آمدن اتفاقاتی در زندگی اش می شود.
داستان فردی را روایت می کند که به اشتباه با یک فرمانده جنگ جابجا گرفته می شود و باعث به وجود آمدن اتفاقاتی در زندگی اش می شود.
جابه جا: [ اصطلاح در تداول عامه ]گله به گله، نقطه به نقطه , از اینجا و آنجا،
( ( وسط باغ بزرگ خانه ای بود از سنگ سفید با ایوان پهن و ستون های بلند مارپیچ . شیروانی زرشکی جابه جا زنگ زده بود . ) )
( ( عادت می کنیم ، زویا پیرزاد ، چاپ 23 ، 1390 ، ص72 . ) )
( ( وسط باغ بزرگ خانه ای بود از سنگ سفید با ایوان پهن و ستون های بلند مارپیچ . شیروانی زرشکی جابه جا زنگ زده بود . ) )
( ( عادت می کنیم ، زویا پیرزاد ، چاپ 23 ، 1390 ، ص72 . ) )
گله به گله
یعنی بی درنگ بدون حتی یک لحظه مکث کردن
جا به جا:
فرهنگ فارسی عمید
( قید ) ۱. محل به محل؛ مکان به مکان؛ نقطه به نقطه: ◻︎ آن حکیم خارچین استاد بود / دست می زد جابه جا می آزمود ( مولوی: ۴۱ ) .
۲. درحال؛ فوراً؛ فی الفور: جابه جا افتاد و مرد.
... [مشاهده متن کامل]
⟨ جابه جا شدن: ( مصدر لازم )
۱. از جایی به جای دیگر رفتن.
۲. از جای خود تکان خوردن استخوان یا مفصل؛ از بند دررفتن؛ از جا دررفتن.
⟨ جابه جا کردن: ( مصدر متعدی )
۱. چیزی را از جایی به جای دیگر گذاشتن.
۲. چیزی را در جای خود قرار دادن.
فرهنگ فارسی عمید
( قید ) ۱. محل به محل؛ مکان به مکان؛ نقطه به نقطه: ◻︎ آن حکیم خارچین استاد بود / دست می زد جابه جا می آزمود ( مولوی: ۴۱ ) .
۲. درحال؛ فوراً؛ فی الفور: جابه جا افتاد و مرد.
... [مشاهده متن کامل]
⟨ جابه جا شدن: ( مصدر لازم )
۱. از جایی به جای دیگر رفتن.
۲. از جای خود تکان خوردن استخوان یا مفصل؛ از بند دررفتن؛ از جا دررفتن.
⟨ جابه جا کردن: ( مصدر متعدی )
۱. چیزی را از جایی به جای دیگر گذاشتن.
۲. چیزی را در جای خود قرار دادن.