جابجایی

/jAbejAyi/

مترادف جابجایی: انتقال، نقل، نقل مکان، حمل، سفر، کوچ، منتقل

متضاد جابجایی: استقرار

معنی انگلیسی:
locomotion, move, movement, removal, transfer, transposition, metathesis

واژه نامه بختیاریکا

کَش و کُش

مترادف ها

relocation (اسم)
جابجا سازی، جابجایی

پیشنهاد کاربران

کارما نبوده کاره ما بوده
جابجایی میشه "وسعت تغییر مکان" ، چه مکانی رو طی کرده. ( تو چه وسعت ( حد ) مکانی جابجا شده ) ، اندازه ی مکانی که جابجا شده، اندازه ی تغییر مکانش. ( چه مکانی رو تغییر داده )
یعنی چقدر مکان تغییر داده ( چقدر جابجا شده )
...
[مشاهده متن کامل]

مسافت میشه "مسیری که رفته"، اون مسیر پیموده شده.
چه جاده ای رو طی کرده، مسیری که از مبدا به مقصد رسیده.
کاری به وسعت مکان جابجا شده نداره ) ، فقط مسیر رو میخواد.
اما جابجایی کاری نداره که تو از کدوم جاده رفتی یا چه مسیری رو طی کردی، فقط میخواد بدونه چه بازه ی مکانی رو جابجا شده.
ولی مسافت کاری به بازه ی مکانی نداره، فقط میخواد بدونه از کدوم جاده رفتی، چه مسیری رو طی کرده.
تندی، مسافت زمان داره، میخواد بدونه تو چه زمانی مسیرت رو طی کرده ( رفتی )
سرعت، جابجایی زمان داره، میخواد بدونه تو چه زمانی مکانت رو تغییر داده، ( اون وسعت تغییر مکان ات رو نسبت به زمان میخواد.
پس،
مسافت : مسیر پیموده شده
جابجایی : وسعت تغییر مکان
تندی: زمان مسافت ( مسافت زمان دار )
سرعت زمان جابجایی ( جابجایی زمان دار )

Rivising
یعنی همة نقاط جسم به یک اندازه و در یک جهت حرکت کنند. جابجایی یک کمیت برداری است، و به مفهوم ’میزان دور شدن جسم از مکان اولیه اش‘ می باشد. کمیتی است برداری برداری یعنی علاوه بر اندازه، دارای جهت نیز می باشد و از قانون جمع بردارها پیروی می کند.

بپرس