لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
واژه نامه بختیاریکا
مترادف ها
تبعید کردن، جابجا کردن، جانشین شدن، جای چیزی را عوض کردن
تعویض کردن، جابجا کردن، جانشین کردن
بزرگ کردن، تقلا کردن، کشیدن، باد کردن، جابجا کردن، بلند کردن
عوض کردن، تعویض کردن، جابجا کردن، جایگزین کردن، چیزی را تعویض کردن
چشمک زدن، جابجا کردن
تعویض کردن، جابجا کردن، جابجا شدن، از ریشه کندن، جای چیزی را گرفتن
جابجا کردن، از جا دررفتن
جابجا کردن، از جای خود برون کردن
سپردن، جابجا کردن، ودیعه گذاردن
جابجا کردن، از اسب افتادن یا پیاده شدن، از جای خود تکان دادن
فارسی به عربی
ازح , بدیل
پیشنهاد کاربران
تحویل
ترانسفر
جابجاکردن ( Warp ) [اصطلاح دریانوردی]:به عمل کشیدن کشتی بوسیله طناب و یا لنگر در طول اسکله و یا حوض اطلاق میگردد. این اصطلاح همچنین برای عوض کردن سمت سینه کشتی بوسیله لنگر کمکی نیز بکار برده میشود .
حمل