جاانداختن
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
واژه نامه بختیاریکا
ور دادن
مترادف ها
مرتب کردن، چیدن، سفت شدن، اغاز کردن، نشاندن، کار گذاشتن، نصب کردن، قرار دادن، مستقر شدن، غروب کردن، گذاردن، نهادن، قرار گرفته، جاانداختن
پیشنهاد کاربران
جاانداختن: [ در تداول عامه ]، نصب کردن، قرار دادن. در جای خود قرار دادن .
( ( به نظر شما دو اتاق کم نیست . ؟". "به نظر شما پرده از کجا بخرم ؟". "به نظر شما دیوارها را چه رنگی کنم؟"سیم کارت و باطری را جا انداخت وباز سعی کرد تلفن را روشن کند "انگار مشاور تزیینات استخدام کرده ". ) )
... [مشاهده متن کامل]
( ( عادت می کنیم ، زویا پیرزاد ، چاپ 23 ، 1390 ، ص 23. ) )
( ( به نظر شما دو اتاق کم نیست . ؟". "به نظر شما پرده از کجا بخرم ؟". "به نظر شما دیوارها را چه رنگی کنم؟"سیم کارت و باطری را جا انداخت وباز سعی کرد تلفن را روشن کند "انگار مشاور تزیینات استخدام کرده ". ) )
... [مشاهده متن کامل]
( ( عادت می کنیم ، زویا پیرزاد ، چاپ 23 ، 1390 ، ص 23. ) )