جاافتاده
/jA~oftAde/
مترادف جاافتاده: باوقار، بزرگسال، پیر، سالدیده، سالمند، سنگین، کهنسال، متین، مسن، معمر، پخته، سردوگرم چشیده، کارکشته، کامل، رسیده
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. [مجاز] شخص باتجربه، موقر، و متین.
۳. غذایی که به خوبی پخته شده.
۴. ازقلم افتاده.
مترادف ها
بالغ، پخته، رسیده، پر اب، جا افتاده، چیدنی
مهربان، دلپذیر، رسیده، نرم، خوش طعم، جا افتاده
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
جا افتاده بد جوری جا افتاده وبهانه ای برای آسیب رسانی وزیانمندی به بازسازی وآراستگری زبان ودیگر کارهاست.
جا افتاده: [عامیانه، اصطلاح] آدم متین و با تجربه.
پخته