جاافتاده

/jA~oftAde/

مترادف جاافتاده: باوقار، بزرگسال، پیر، سالدیده، سالمند، سنگین، کهنسال، متین، مسن، معمر، پخته، سردوگرم چشیده، کارکشته، کامل، رسیده

معنی انگلیسی:
engaged, well-matured, mellow, velvety, aged, ripe, well - matured, mellow

لغت نامه دهخدا

جا افتاده. [ اُ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) بجای خود قرار گرفته. || کارکشته. سرد و گرم روزگار دیده. رسیده. منعقد. وزین. مجرب. پخته. سنجیده. موزون.

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱- بجای خود قرار گرفته . ۲- کار کشته سرد و گرم روزگار دیده پخته مجرب : (( آدم جاافتاده ایست . ) ) ۳- مسن : (( زن جاافتاده ایست ) ). ۴- کامل شده کاملا درست شده .

فرهنگ معین

(اُ دِ ) (ص مف . ) آدم پخته و به کمال رسیده .

فرهنگ عمید

۱. چیزی که در جای خود قرار گرفته.
۲. [مجاز] شخص باتجربه، موقر، و متین.
۳. غذایی که به خوبی پخته شده.
۴. ازقلم افتاده.

مترادف ها

ripe (صفت)
بالغ، پخته، رسیده، پر اب، جا افتاده، چیدنی

mellow (صفت)
مهربان، دلپذیر، رسیده، نرم، خوش طعم، جا افتاده

فارسی به عربی

ناضج

پیشنهاد کاربران

جا افتاده بد جوری جا افتاده وبهانه ای برای آسیب رسانی وزیانمندی به بازسازی وآراستگری زبان ودیگر کارهاست.
well founded
جا افتاده: [عامیانه، اصطلاح] آدم متین و با تجربه.
well established
پخته

بپرس