جائزه

لغت نامه دهخدا

( جائزة ) جائزة. [ ءِ زَ ] ( ع اِ ) صلة. ( منتهی الارب ) ( غیاث اللغات ). ج ، جوائز. || عطیة. ( منتهی الارب ). عطا. ( دهار ). انعام. ( غیاث اللغات ). ج ، جوائز. || ارمغان. تحفه. || لطف. احسان. || استادنگاه آبکش بر چاه. ( منتهی الارب ). || خطی مستقیم که برای علامت تصحیح مقررکرده اند. صورت الفی است که بر سر اعداد، بعد مقابله و تصحیح کشند. و آن علامت صحت باشد. ( غیاث اللغات ). || شربتی از آب. ( منتهی الارب ). || جوائز الاشعار و الامثال ؛ ما جاز من بلد الی بلد.

فرهنگ فارسی

۱- ( اسم ) مونث جایز .۲- ( اسم ) صله عطیه انعام پاداش . جمع جوایز ( جوائز ) .

جدول کلمات

پاداش

پیشنهاد کاربران

بپرس