جا گرفتن
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
مترادف ها
ساکن شدن، اشغال کردن، جا گرفتن، جایگیر شدن
چسبیدن، باز داشتن، گرفتن، نگاه داشتن، منعقد کردن، تصرف کردن، نگه داشتن، در دست داشتن، جا گرفتن
واقع شدن، جا گرفتن، در محلی گذاردن
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
جا گرفتن ؛ اشغال کردن جای و مکانی.
افتادن=
قرار داشتن. قرار گرفتن : چون ضعیفی افتدمیان دو قوی توان دانست که حال چون باشد. ( تاریخ بیهقی ) . توج بقدیم شهرکی عظیم بوده است. . . و در بیابان افتاده است. ( فارسنامه ابن البلخی ص 135 ) . ماندستان بیابانی است. . . و به ساحل دریا افتاده است. ( فارسنامه ابن البلخی ص 135 ) .
... [مشاهده متن کامل]
بپرسیدش که چون افتاد رایت
که ما را توتیا شدخاک پایت.
نظامی.
کز همه لعبتان حورنژاد
میل تو بر کدام حور افتاد.
نظامی.
هر که در پیش سخن دیگران افتد تا پایه فضلش بدانند، پایه جهلش معلوم کنند. ( گلستان ) .
قرار داشتن. قرار گرفتن : چون ضعیفی افتدمیان دو قوی توان دانست که حال چون باشد. ( تاریخ بیهقی ) . توج بقدیم شهرکی عظیم بوده است. . . و در بیابان افتاده است. ( فارسنامه ابن البلخی ص 135 ) . ماندستان بیابانی است. . . و به ساحل دریا افتاده است. ( فارسنامه ابن البلخی ص 135 ) .
... [مشاهده متن کامل]
بپرسیدش که چون افتاد رایت
که ما را توتیا شدخاک پایت.
نظامی.
کز همه لعبتان حورنژاد
میل تو بر کدام حور افتاد.
نظامی.
هر که در پیش سخن دیگران افتد تا پایه فضلش بدانند، پایه جهلش معلوم کنند. ( گلستان ) .
لنگر کردن . [ ل َ گ َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) کنایه از جا گرفتن و تمکن ورزیدن . ( آنندراج ) :
لنگر نکرده ایم چو گوهر در این محیط
از بوستان دهر چو شبنم گذشته ایم .
صائب .
گندمت چون آرد شد در آسیا لنگر مکن .
صائب .
لنگر نکرده ایم چو گوهر در این محیط
از بوستان دهر چو شبنم گذشته ایم .
صائب .
گندمت چون آرد شد در آسیا لنگر مکن .
صائب .
استقرار یافتن
در گویش شهرستان بهاباد به معنای رزرو کردن از قبل نیز استفاده می شود مثال، برای مشهد ما هتل جا گرفتیم. و در مواقعی که درجای عمومی چون پارک برای استفاده از سکو یا جایی دنج برای نشستن که متقاضی زیاد دارد فردی از قبل با انداختن روفرشی می گوید ما از قبل جا گرفتیم.