لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
اصطلاحات و ضرب المثل ها
1- تسلیم شدن؛ شکست خود را پذیرفتن
2- از ادعا / تصمیم / قول خود منصرف شدن
3- به قصد فریب دیگران، خود / کسی / چیزی را به جای فرد یا چیز دیگری معرفی کردن
مثال:
1- تو نمی بایست به این زودی جا می زدی. اگر کمی به خودت فشار می آوردی، می توانستی ادامه بدهی.
2- این دوست تو که آنقدر ادعا داشت، چطور شد که یک باره جا زد؟
3- خودش را به عنوان دکتر جا زده بود و همه هم باور کرده بودند.
مترادف ها
وانمود کردن، ساختن، پیچیدن، حلقه کردن، جا زدن
جا زدن، بقالب زدن، چیزی را بجای دیگری جا زدن
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
یکه خودن. شگفت زده. ( بوالعجبی:شگفتی را به دیگر واژگان برای مهم بودن گزاره به کار بردن ) .
✍️ chicken out
از پای نشستن: باز ماندن، تسلیم شدن.
( ( همان زمان میان طلب در بستم و از پای ننشستم، . . ) )
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۱۱ ) .
بازماندن از کاری ؛ منصرف شدن از آن. دست کشیدن از آن :
نشاید بماندن از اینکار باز
که پیش است بسیار رنج دراز.
فردوسی.
( ( همان زمان میان طلب در بستم و از پای ننشستم، . . ) )
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۱۱ ) .
بازماندن از کاری ؛ منصرف شدن از آن. دست کشیدن از آن :
نشاید بماندن از اینکار باز
که پیش است بسیار رنج دراز.
فردوسی.
معنی ضرب المثل - > قافیه را باختن
جا زدن و تا آخر تحمل مشکلی را نکردن.
جا زدن و تا آخر تحمل مشکلی را نکردن.