جا خوش کردن

لغت نامه دهخدا

جا خوش کردن. [ خوَش ْ / خُش ْ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) جا خوش کردن در جائی ؛ اقامت آنجا را پسندیدن. || بمزاح ،در جائی که عادةً بسیار نباید ماندن دیر ایستادن.

فرهنگ معین

(خُ. کَ دَ ) (مص ل . ) ۱ - در جایی به خوشی اقامت کردن .۲ - کنایه از: بسیار ماندن در جایی .

واژه نامه بختیاریکا

شَله بار نُهادن؛ شَله وَندِن؛ مُله وَندِن
چپنیدِه

اصطلاحات و ضرب المثل ها

معنی اصطلاح -> جا خوش کردن
با خیال راحت و بیش از اندازه ی موردانتظار در جایی ماندن
مثال:
خاله خانم حسابی جا خوش کرده بود و خیال رفتن نداشت.

پیشنهاد کاربران

جاخوش کردن : [ اصطلاح کفتر بازی ] کبوتر نر غریبی را که با ماده جلد تن کنند و نر را تو فاق ببندند و نگذارند تا مایه گیر شود و روی بوم بماند و هوس رفتن به سرش نزند این عمل را برای جلد کردن کبوتران ناجلد و غریب انجام می دهند
embower, settle down
Linger

بپرس