ثیب
مترادف ثیب: بی شوهر، بی شوی، بیوه، پسر، عزب، مجرد، زن، نادختر
متضاد ثیب: باکره، بتول، بکر، دوشیزه، عذرا
لغت نامه دهخدا
ثیب. [ ث َ ] ( اِخ ) کوهی است به شرقی مدینةالرسول.
فرهنگ فارسی
( صفت ) ۱- زن شوی دیده که اکنون بی شوی است بطلاق یا مرگ شوی بیوه مقابل دوشیزه عذرائ باکره . جمع : ثیبات . ۲- زنی که بکارت وی بسبب مواقعه ( قانونی یاغیرقانونی ) زایل شود. ۳- مرد زن گرفته که اکنون بی زن است مقابل پسر عزب .
کوهی است به شرقی مدینه الرسول
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۱(بار)
ثیّبه: زن شوهر دیده. زنان شوهر دیده و دوشیزهها. راغب آن را از ثوب به معنی رجوع گرفته گوید: ثیّب آن است که از زوج برگشته است در مجمع البیان هست: ثیّب زنی است که بعد از ازاله بکارت از شوهر برگشته از ثاب یثوب به معنی رجع.
ثیّبه: زن شوهر دیده. زنان شوهر دیده و دوشیزهها. راغب آن را از ثوب به معنی رجوع گرفته گوید: ثیّب آن است که از زوج برگشته است در مجمع البیان هست: ثیّب زنی است که بعد از ازاله بکارت از شوهر برگشته از ثاب یثوب به معنی رجع.
wikialkb: ریشه_ثیب
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید