ثویر

لغت نامه دهخدا

ثویر.[ ث َ ] ( اِخ ) اَبرق ُالثویر. موضعی است بدیار عرب.

ثویر. [ ث ُوَ ] ( ع اِ مصغر ) تصغیر ثور. || ( اِخ ) زمین ریگ زار و سنگستانی است سفید رنگ از بنی ابی بکربن کلاب نزدیک سواج و کوههای حمی ضریة. ( مراصد الاطلاع ).

ثویر. [ ث ُ وَ ] ( اِخ ) آبی است از منزلهای تغلب بجزیره. ( مراصد الاطلاع ).

ثویر. [ ث ُ وَ ] ( اِخ ) ابن ابی فاخته سعیدبن علاقه ، مکنی به ابی الجهم. مولی جعدة هبیرة. تابعی است.

ثویر. [ ث ُ وَ ] ( اِخ ) ابوحامد. تابعی است.

پیشنهاد کاربران

ثویر یا ثووین در زبان لکی و لری به معنی اوج تابش گرما و پرتوی گرم خورشید است.

بپرس