ثمار. [ ث ِ ] ( ع اِ ) ج ِ ثَمر و ثمرة. ( زمخشری ). میوه ها : چگونگی آب و هوا و ثمار هر بقعتی از آن... ( ابن البلخی ).
آب هش را میکشد هر بیخ خار
آب هوشت چون رسد سوی ثمار.
مولوی.
جزو جزو آبستن از شاه بهارجسمشان چون درج پُر درّ ثمار.
مولوی.
ثمار. [ ث َم ْ ما ]( ع ص ) میوه فروش. فاکهانی. ( زمخشری ) ( منتهی الارب ).