ثقوب
لغت نامه دهخدا
ثقوب. [ ث ُ ] ( ع مص ) ثقابت. ثَقب. || روشن شدن ستاره. || افروخته شدن. || دمیدن بوی. || نافذ رای گردیدن. || بسیارشیر شدن شتر. ( تاج المصادر بیهقی ).
ثقوب. [ ث َ ] ( ع اِ ) آتش افروزینه. آتش گیره. هیمه خرد که به آن آتش برافروزند. ج ، ثُقُب.
فرهنگ فارسی
( اسم ) جمع ثقب سوراخها.
آتش افروزینه آتش گیره
فرهنگ معین
(ثُ ) [ ع . ] (مص ل . ) ۱ - شعله ور شدن آتش ، روشن شدن ستاره . ۲ - نافذ رای گردیدن .
( ثقوب ( ((• ) ) [ ع . ] (اِ. ) جِ ثقب ، سوراخ ها.
فرهنگ عمید
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید