ثقه الملک
لغت نامه دهخدا
بسیار شعر گفتم و خواندم بروزگار
یک یک بجهد بر ثقةالملک شهریار
شاخی تر از امید بکشتم بخدمتش
آن شاخ خشک گشت و نیاورد هیچ بار
دعوی شعر کرد و ندانست شاعری
و آنگاه کرد نیز بنادانی افتخار
زو گاوتر ندیدم و نشنیدم آدمی
در دولتش عجب غلطی کرد روزگار
امید من دریغ بدان خام قلتبان
اشعار من دریغ بدان روسپی تبار.
ثقةالملک. [ ث ِ ق َ تُل ْ م ُ ] ( اِخ ) خواجه طاهربن علی مشکان وزیر و خازن سلطان مسعود سوم ابن سلطان ابراهیم غزنوی بود و شعراء عصر را از قبیل مسعودسعد و ابوالفرج رونی و مختاری غزنوی و سنائی غزنوی در حق وی مدایح است و وی برادرزاده ابونصر منصوربن مشکان رئیس دیوان رسائل سلطان محمود و سلطان مسعود است. و او ممدوح مسعودسعد است که نزدیک بیست قصیده در مدح او گفته است و از جمله :
ثقةالملک تا بصدر نشست
دهر پیشش میان بطوع ببست
تا همایون دوات پیش نهاد
الفش را فلک به تا پیوست
درد دشمن شده ست و داروی دوست
تاش بپسود آن مبارک دست
بنگر اکنون بتازگی عجبی
کاندر اولفظ درد و دارو بست.
ثقةالملک طاهربن علی
پادشه چون نبی و او چو ولی
تا تو را کرد آسمان ظاهر
یک زمین است و طاهر و طاهر.
مختاری را نیز در مدح او قصائدی است :
طاهر ثقةالملک سر دادگران...
و ابوالفرج رونی آنگاه که ثقةالملک حکمرانی لوهاوور یافت در مدیح او گوید:
بقدوم عزیز لوهاور
مصر کرد و ز مصر بیش بجاه.
و رجوع به طاهربن علی بن مشکان شود.
ثقةالملک. [ ث ِق َ تُل ْ م ُ ] ( اِخ ) از کبار اصحاب مناصب سمرقند است چنگیز هنگام تصرف آن شهر او و امیر عمید بزرگ را فرمان داد تا دویست هزار دینار را که بر مستظهران فرودآورده بود تحصیل کنند .
فرهنگ فارسی
از کبار اصحاب مناصب سمرقند است چنگیز هنگام تصرف آن شهر او و امیر عمید بزرگ را فرمانداد تا دویست هزار دینار را که بر مستظهران فرود آورده بود تحصیل کنند
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید