ثقه الدین

لغت نامه دهخدا

( ثقةالدین ) ثقةالدین. [ ث ِ ق َ تُدْ دی ] ( اِخ ) جمال الفلاسفه. رجوع به یوسف بن محمدالدربندی شود .

ثقةالدین. [ث ِ ق َ تُدْ دی ] ( اِخ ) لقب عبدالرحمن الفامی است.

ثقةالدین. [ ث ِ تُدْ دی ] ( اِخ ) عبدالرحمن بن عبدالکریم السرخسی از حکماست فخرالدین ابوعبداﷲ محمدبن عمربن الحسین الرازی معروف به ابن خطیب کلیّات قانون شیخ الرئیس ابوعلی سینا را برای او شرح کرد .

ثقةالدین. [ ث ِ ق َ تُدْ دی ] ( اِخ ) نجیب الملک. نام وی در قطعه ای از اثیرالدین شرف الحکماء الفتوحی المروزی از مشاهیر و معاریف مرو که عوفی ترجمه وی را در شعراء آل سلجوق ( خراسان ) آورده است دیده میشود و آن قطعه اینست :
ای مایه هنر ثقةالدین نجیب ملک
آنی که چون کف تو به نیسان سحاب نیست
چون نظم و نثر خلق تو پاک و لطیف و خوش
دُرّ ثمین و آب گل و مشک ناب نیست
تا گشت روز و شب ز تو بیدار بخت تو [ کذا ]
در چشم شوربخت عدوی تو خواب نیست
مهمان بنده اند گروهی که در هنر
نزد فلک سؤال یکی را جواب نیست
از شاعر و منجم خود ده زیادت اند
راوی و مطرب و زنخی را حساب نیست
بردند آب روی و شد از شرم هر یکی
رویم پر آب دیده که در کیسه آب نیست
خرجی که بود خواهد، توزیع کرده اند
برنام خواجه بیش سبوی شراب نیست .

فرهنگ فارسی

نجیب الملک نام وی در قطعه از اثیر الدین شرف الحکمائ الفتوحی المروزی از مشاهیر و معاریف مرو که عوفی ترجمه ویرا در شعرائ آل سلجوق آورده است دیده میشود

پیشنهاد کاربران

بپرس