ثقل

/seql/

مترادف ثقل: بارسنگینی، سنگینی، گرانی، ورز، وزن، دشواری، سختی

متضاد ثقل: سبکی

برابر پارسی: سنگینی، گرانی

معنی انگلیسی:
gravity, surfeited stomach, indigestion, weight

لغت نامه دهخدا

ثقل. [ ث ِ ] ( ع اِمص ، اِ ) ثقالت. گرانی. سنگینی. ( مقابل خفّت ) : خلقی را به ثقل وَطأت و فضل قوت در زیر پای پست میکرد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 287 ). || رخت و باروبنه مسافر. بار سنگین. چیز گران : یعقوب ثقل و بنه او بر گرفت و بسیستان باز آمد. ( تاریخ سیستان ). پنج روز ببود با شکار و نشاط وشراب تا بنه ها و ثقل و پیلان از بژغورک بگذشتند. ( تاریخ بیهقی ص 286 ). بر آن جانب لشکرگاه کرده و خیمه زده و ثقل و مردمی که نابکار است با بنه ها رها کرده. ( تاریخ بیهقی ص 465 ) و آنچه ثقل نشابور بود از جامه و فرش شادیاخ و سلاح و چیزهای دیگر که ممکن نشد بقلعه میکالی فرستادن سوری مثال داد تا همه در خزانه نهادند. ( تاریخ بیهقی 552 ). صواب نیست در پیش مصاف این پادشاه ایستادن. رسم خویش نگاه داریم و ما را به بنه و ثقل دل مشغول نه. ( تاریخ بیهقی 590 ). همه راه پرزره وجوشن و سپر و ثقل بر میگذشتیم که بیفکنده بودند. ( تاریخ بیهقی ص 640 ). و رحل و ثقلی که از سیف الدوله بازماند و چند مربط فیل و بعضی از حشم هند در دست ابوعلی بماند. ( ترجمه تاریخ یمینی نسخه خطی ص 117 ). و به ابوعلی بن حموله کس فرستاد و از او قلعه خواست که بدان مستظهر شود و رحل وثقل و عیال و اموال خویش آنجایگاه فرستد. ( ترجمه تاریخ یمینی نسخه خطی ص 226 ). بسبب رحل و ثقل بسیار از خزاین و اسلحه که از نواحی هراة حاصل کرده بود... فروماند. ( ترجمه تاریخ یمینی نسخه خطی ص 264 ). رحل و ثقل خویش فراهم پیچید و ببخارا رفت. ( ترجمه تاریخ یمینی نسخه خطی مؤلف ص 190 ). || کالای خانه. || بم ، مقابل زیر( در موسیقی ). ( خلاصةالافکار شهاب صیرفی ). || سختی. || سده. امتلاء. تخمه . || گناه. || گنج زمین. دفینه زمین. || مرده های مدفون در زمین. ( منتهی الارب ). || وزن. ج ، أثقال.
- ثقل اجسام ؛ وزن اجسام .
- ثقل سامعه ؛ گرانگوشی. گرانی گوش.
- ثقل سرد ؛ شکم دردی که از بسیار خوردن میوه خصوصاً میوه های نارس پدید آید. هیضه. و باء پائیزی .
- ثقل کردن ؛ در تداول عوام ،سخت شدن فضول در معده و اجابت نکردن آن با درد شکم.سنگین شدن معده و درد کردن آن از بسیارخواری.
- قوه ثقل ؛ قوه جاذبه زمین.
- مرکز ثقل ؛ نقطه ای است که کلیّه قوای جاذبه وارده از زمین در آنجاتمرکز می یابد. خاصیت مرکز ثقل یک جسم این است که هر گاه نقطه مزبور را بمحلی تکیه دهیم اثرقوای جاذبه وارده بر کلیه ذرات جسم خنثی شده بالنتیجه جسم ساکن میگردد.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱- گران شدن . ۲- ظاهر شدن آبستنی زن . ۳- ( اسم ) گرانی سنگینی . ۴-( اسم ) رخت و بار و بن. مسافر. ۵- کالای خانه . ۶- گناه اثم . ۷- گنج زمین دفین. زمین . جمع : اثقال . ۸- بم مقابل زیر. ۹- امتلائ معده . یا ثقل سامعه . سنگینی گوش گرانی گوش . یا ثقل سرد. شکم دردی که از بسیار خوردن میوه خصوصا از میوه های نارس پدید آید هیضه وبائ پاییزی . یا ثقل معده . امتلائ معده سوئ هاضمه . یا قو. ثقل . قو. جاذب. زمین . یا مرکز ثقل . نقطه ایست که هم. قو. جاذبه وارد از زمین در آنجا تمرکز یابد .
سست و کاهل شدن گران شدن بوزن

فرهنگ معین

(ثُ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - تفاله هر چیزی . ۲ - دُرد شراب .
(ثِ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) گران شدن . ۲ - ظاهر شدن آبستنی زن . ۳ - (اِمص . ) سنگینی ، گرانی . ۴ - (اِ. ) رخت و بار و بنة مسافر. ۵ - کالای خانه . ۶ - گناه ، اثم . ۷ - گنج زمین . ۸ - دفینة زمین . ، ~ سامعه سنگینی گوش . ، ~ معده سوء هاضمه . ، قوة ~ قوة ج
(ثَ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) گران شدن . ۲ - (مص م . ) آزمودن وزن چیزی در دست .
(ثِ قَ ) [ ع . ] (مص ل . ) سنگین شدن .

فرهنگ عمید

۱. سنگین شدن، سنگینی.
۲. (پزشکی ) یبوست.
۳. (موسیقی ) بم بودن صدا.
* ثقلِ سامعه: سنگینی گوش.
۱. باروبنه و حشم مسافر.
۲. مال، متاع.
۳. هر چیز نفیس.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی أَوْزَارِ: بارهای سنگین - گناهان("وَزَر" به پناهگاهی در کوه می گویند و به مناسبت سنگینی کوه به ثقل و بار "وزْر" می گویند و به همین جهت گناهان را هم وزر خواندهاند همچنانکه ثقل هم میخوانند ، و در قرآن از گناهان ، هم به وزر تعبیر شده و فرموده : لیحملوا اوزارهم ک...
معنی أَوْزَارَهَا: بارهایش سنگینش("وَزَر" به پناهگاهی در کوه می گویند و به مناسبت سنگینی کوه به ثقل و بار "وزْر" می گویند و به همین جهت گناهان را هم وزر خواندهاند همچنانکه ثقل هم میخوانند ، و در قرآن از گناهان ، هم به وزر تعبیر شده و فرموده : لیحملوا اوزارهم کاملة و ...
معنی أَوْزَارَهُمْ: بارهای سنگینشان - گناهانشان ("وَزَر" به پناهگاهی در کوه می گویند و به مناسبت سنگینی کوه به ثقل و بار "وزْر" می گویند و به همین جهت گناهان را هم وزر خواندهاند همچنانکه ثقل هم میخوانند ، و در قرآن از گناهان ، هم به وزر تعبیر شده و فرموده : لیحملوا او...
معنی وَازِرَةٌ: کسی که سنگینی و باری بر دوش دارد - گناهکار ("وَزَر" به پناهگاهی در کوه می گویند و به مناسبت سنگینی کوه به ثقل و بار "وزْر" می گویند و به همین جهت گناهان را هم وزر خواندهاند همچنانکه ثقل هم میخوانند ، و در قرآن از گناهان ، هم به وزر تعبیر شده و فرمو...
معنی وِزْرَ: سنگینی و بار - گناه ("وَزَر" به پناهگاهی در کوه می گویند و به مناسبت سنگینی کوه به ثقل و بار "وزْر" می گویند و به همین جهت گناهان را هم وزر خواندهاند همچنانکه ثقل هم میخوانند ، و در قرآن از گناهان ، هم به وزر تعبیر شده و فرموده : لیحملوا اوزارهم کا...
معنی مُثْقَلَةٌ: سنگین بار (اسم مفعول از مصدر اِثقال (باب افعال )به معنای تحمیل ثقل و سنگینی )
معنی وِزْرَکَ: بار سنگینت ( وضع وزر در عبارت "وَوَضَعْنَا عَنکَ وِزْرَکَ "به معنای از بین بردن سنگینی باری است، که رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم احساسش میکرد."وَزَر" به پناهگاهی در کوه می گویند و به مناسبت سنگینی کوه به ثقل و بار "وزْر" می گویند و به همین جهت گنا...
معنی مَا یَعْبَأُ بِکُمْ: به شما اعتنایی ندارد - نزد او قدر ومنزلتی ندارید -شما را باقی نمیگذارد (اصل "یَعْبَأُ "یا از ماده عبا گرفته شده که به معنای ثقل و سنگینی است که در آن صورت عبارت "مَا یَعْبَأُ بِکُمْ رَبِّی لَوْلَا دُعَاؤُکُمْ "به این معنی است که: شما نزد پروردگار من...
معنی مُّثْقَلُونَ: سنگین باران (جمع اسم مفعول از مصدر اِثقال (باب افعال )به معنای تحمیل ثقل و سنگینی ، و کنایه است از مشقت ومعنای عبارت "أَمْ تَسْأَلُهُمْ أَجْراً فَهُم مِّن مَّغْرَمٍ مُّثْقَلُونَ " این است که : نه ، بلکه میپرسیم نکند تو از ایشان دستمزدی در مقابل تبلیغ...
معنی وَزِیراً: وزیر (کلمه وزیر بر وزن فعیل ، از وزر - به کسره واو ، و سکون زاء - به معنای حمل سنگینی است ، و اگر وزیر را وزیر گفتند ، بدین جهت بوده که حامل ثقل و سنگینیهای پادشاه است ، بعضی گفتهاند : از وَزَر اشتقاق یافته ، که به معنای به پناهگاهی در کوه می باشد و...
معنی وَزْنَ: وزن - سنگینی - نسبت شیء اندازه گیری شده به واحد اندازه گیری - واحد اندازه گیری (در عباراتی نظیر "وَﭐلْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ ﭐلْحَقُّ " اشاره دارد به اینکه هر قدر عمل مشتمل بر حق باشد به همان اندازه اعتبار و ارزش دارد ، و چون اعمال نیک مشتمل بر حق است از ...
تکرار در قرآن: ۲۸(بار)

دانشنامه آزاد فارسی

ثِقْل
رجوع شود به:گرانی/گرانش

مترادف ها

gravity (اسم)
شدت، جدیت، سنگینی، اهمیت، وقار، ثقل، جاذبه زمین، درجه کشش، دشواری وضع

exertion (اسم)
تقلا، اعمال زور، ثقل

فارسی به عربی

جاذبیة , عمل

پیشنهاد کاربران

گرانش
وَ الْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازینُهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ8
وِزر به معنی ثُقل صحیح نیست چون قرآن عربی مبین دو کلمه متفاوت با یک معنی هرگز مورد استفاده قرارنمی دهد.
به :
وازرة
وزیر
آزر
وزر
وجر
ألّا تزر وازرة وزرة أخری
. . .
رجوع شود
متاع
بارسنگینی، سنگینی، گرانی، ورز، وزن، دشواری، سختی، گرانش
گرانش
قوه ثقل=نیروی گرانش
گفته
مرکز زمین
ادامه دادن
پس مانده یا باقیمانده

بپرس