ثغام

لغت نامه دهخدا

ثغام. [ ث َ ] ( ع اِ ) درمنه سپید. ( منتهی الارب ). جاورد. سپید خار. ( مهذب الاسماء ). در ترجمه کتاب صیدنه ابوریحان بیرونی آمده است : گفته اند نبات ثغام آن نباتی است که عرب او را حلی گوید و به فارسی او را سفیدگیاه گویند باریکتر است و ضعیف تر و به او مشابهت دارد و لیث گوید ثغامه نباتی است باساق و سر او بسر شیخ مشابهت دارد و شکوفه و میوه او سفید بود و سفید شدن موی را از پیری به او تشبیه کنند و حسّان بن ثابت در این معنی گفته است :
اما تری رأسی تغیّر لونه
شمطاً فأصبح کالثغام الممحل.
و ثعلب از ابن الأعرابی روایت کند که ثَغام درختی است که نبات او سفید بودمانند برف و در این معنی شعری ایراد کرده :
اذا رایت صلفافی الهامة
و حدباً بعد اعتدال القامة
و صار رأس الشیخ کالثغامة
فأیس من الصحة و السلامة.

فرهنگ فارسی

درمن. سپید جاورد

پیشنهاد کاربران

بپرس