ثعل
لغت نامه دهخدا
ثعل. [ ث ُ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ اَثعل و ثَعلاء.
ثعل. [ ث َ ع َ ] ( ع مص ) ثعل سن ؛ برآمدن دندان زائد. || کج و راست برآمدن دندان.
ثعل. [ ث ُ ]( ع اِ ) کرمکی است که در خیک پیدا گردد چون فاسد شودو بویناک گردد. || مرد لئیم. مرد ناکس.
ثعل. [ ث ُ ع َ ] ( اِخ ) نام شخصی است. || پدر قبیله ای است ؛ بنوثعل.
ثعل. [ ث ُ ع َ ]( اِخ ) موضعی است به نجد. ابن درید گوید به این معنی با ضم ثاء و عین است اما با سکون عین آبی است از بنی قواله نزدیک سجابه نجد در دیار کلاب. و گویند وادیی است نزدیک مکه در دیار بنی سلیم. ( مراصد الاطلاع ).
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید