ثرب

لغت نامه دهخدا

ثرب. [ ث َ ] ( ع اِ ) ( معرب چربی و چربو ) چادرپیه و آن آستر و بطانه صفاق و ابره و ظهاره معده باشد. و آن پیه رقیقی است که معده و امعاء را فرا گرفته است و از فم معده تا معی قولون بکشد. و صاحب غیاث اللغات گوید: در حدودالامراض بفتحتین است. || خاقانی آنرا بمعنی غش مشک آورده است یعنی ناک :
خوش نفسی نیست بی گرانی کامروز
نافه بی ثرب در تتار نیابی.
ج ، ثروب ، أثرب. جج ، أثارب.

ثرب. [ ث َ ] ( ع اِ ) سرزنش کردن. نکوهیدن بر گناه. || ثرب مریض ؛ برکندن جامه بیمار.

ثرب. [ ث َ ] ( ع اِ ) ج ِ ثربَة.

ثرب. [ ث َ رِ ] ( اِخ ) چاهی است محارب را و گاه حاجیان وارد آن شوند برای آب برداشتن و آب آن بسیار بد است. ( مراصد الاطلاع ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱- آستر و بطان. صفاق و ابره و ظهار. معده و آن پیه رقیقی است که معده و امعار افرا گرفته است و از فم معده تا معی قولون ادامه دارد جادرپیه . ۲- غش مشک ناک .
چاهی است محارب را و گاه حاجیان وارد آن شوند برای آب برداشتن و آب آن بسیار بد است

فرهنگ عمید

۱. چربی.
۲. (صفت ) چرب.
۳. پیه شکم، پیه رقیقی که معده و روده ها را فرامی گیرد.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۲(بار)
ملامت. عتاب. یوسف به برادرانش گفت امروز بر شما ملامتی (از جانب من) نیست خدا شما را می‏آمرزد. علی علیه السلام در نامه خود به عمر بن ابی سلمه مخزومی که وی را از بحرین خواند، نوشت: «نَزَعْتُ یَدَک بِلاذّمٍ (لک) وَلاتَثْرِبَ عَلَیْکَ» نهج البلاغه نامه 42: دست تو را از کارت بازداشتم بی آنکه مذمت و ملامتی برای تو باشد. این کلمه فقط یکبار در قرآن آمده است. ثَرب و تَثریب هر دو به یک معنی است.

پیشنهاد کاربران

پیه که روده ها و معده را احاطه کرده و کار دستگاه گوارش را مشکل کرده و برداشتن ان با عمل جراحی هم کار خطر ناکی است و هیچ عمل موفقیت آمیزی نداشته است
سرزنش و ملامت کردن

بپرس