ثخین

لغت نامه دهخدا

ثخین. [ ث َ ] ( ع ص ) سطبر و سخت. || محکم. || غلیظ. || حلیم. بارزانت. رزین. || مردی ثخین السلاح ؛ مردی باسلاح و بعضی گفته اند یقال للاعزل الذی لاسلاح معه ، اعزل ثخین ، مرد بی سلاح. || ثوب ثخین النسج ؛ جامه سطبرباف. ج ، ثخن.

فرهنگ فارسی

سخت و ستبر، غلیظ و سنگین، ثخنائ جمع
( صفت ) ۱- ستبر و سخت. ۲- محکم استوار. ۳- غلیظ . ۴- حلیم بردبار بارزانت رزین .
سطبر و سخت محکم غلیظ حلیم

فرهنگ معین

(ثَ ) [ ع . ] (ص . ) ۱ - ستبر، سخت . ۲ - محکم ، استوار. ۳ - غلیظ . ۴ - حلیم ، بردبار.

پیشنهاد کاربران

ثخین یک واژه ی تازی است، برابرواژه ی پارسیش می شود: ستبر.
پارسی را پاس بداریم.
U5i66eh h9364usydhyy4ue6392927bbsmhsishsgs7e

بپرس