ثخن

لغت نامه دهخدا

ثخن. [ ث ِ خ َ ] ( ع مص ، اِمص ) ستبرنا. ستبرا. سطبرا. سطبری. قطر. ضخامت. حجم. دبز. کلفتی. هنگفتی. لُکی. گندگی. غلّت. || غلظت. || سختی. || ثخانت. ثخونت. سطبر و سخت گردیدن. || صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: ثخن ، بالخاء المعجمه سطبر شدن. کما فی بحر الجواهر و فی کنز اللغات. ثخن سطبری و ثخین سطبر و عندالحکماء هوالجسم التعلیمی و هو حشو یحصره سطح اوسطوح. ای حشو یحیط به سطح واحد کمافی الکرة.اوسطوح ای اکثر من سطح واحد سواء کان سطحان کما فی المخروط المستدیر او سطوح کما فی المکعب. و بالجملة ففی السطح اوالسطوح شیئان. أحدهما الجسم الطبعی المنتهی الی السطوح ، و ثانیهما البُعد النافذ فی اقطاره الثلاثة الساری فیها الواقع حشوها و هوالجسم التعلیمی و الثخن. فان کان الثخن نازلاً أی آخذاً من فوق الی اسفل یسمّی عمقا کما فی الماء. و ان کان صاعداً ای آخذاً من الاسفل الی فوق یسمی سمکا کما فی النّبت. و قد یطلق علی الثخن مطلقا سواء کان نازلاً او صاعداً و البعض عرف الثخن بانّه حشوما بین السطوح و فیه انّه منقوض بالکرة اذ لیس له سطوح الا ان یقال ببطلان الجمعیة بدخول لام التعریف. و فی الطّوالع، المقدار ان انقسم فی الجهات الثلث فهوالجسم التعلیمی. و الثخین و الثخن اسم لحشو ما بین السطوح. فان اعتبر نزولاً فعمق ،و ان اعتبر صعوداً فسمک. - انتهی. قال السید السند فی حاشیته : اعلم ان الجسم التعلیمی اُتم المقادیر ویسمی ثخناً. لانه حشو مابین السطوح و عمقا اذا اعتبرالنزول لانه ثخن نازل و سمکا اذا اعتبر الصعود فانه ثخن صاعد. هکذا فی شرح الملخص. فعلم ان الجسم التعلیمی لایسمی بالثخین. اذ معناه ذوالثخن. و عرفه بحشو ما بین السطوح و هو نفس الجسم التعلیمی. فلو اطلق علیه الثخین لکان الجسم التعلیمی ذا جسم تعلیمی. و توجیه ما قال ان یحمل الحشو علی المعنی المصدری اعنی التوسط فیکون الجسم التعلیمی ذا توسط - انتهی. و فی شرح الاشارات و حاشیة المحاکمات فی بیان ان للجسم ثخنا متصلاً، ما حاصله ان الثخن مقول بالاشتراک علی حشو ما بین السطوح و علی الامرالذی یقابله رقةالقوام و هو غلظالقوام و هو ایضا حشو ما بین السطوح لکنه صعب الانفصال و کذا الثخین مقول بالاشتراک علی ما هو ذوحشو بین السطوح و هو فصل الجسم التعلیمی یفصله عن الخط و السطح و علی ما یقابل الرّقیق من الاجسام و هو الغلیظ. فان قلت الجسم التعلیمی حشو مابین السطوح و ذوالحشو انما هو الجسم الطبیعی. قلت المراد من الحشو المصدر ای التخلخل و التوسط فالمتخلخل و المتوسط هو الجسم الطبعی و لذا حمل ایضاً علی غلظ القوام ، لا علی الغلیظ.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

( اسم ) جمع ثخین
جمع ثخین

فرهنگ معین

(ثِ خَ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) ستبر و سخت گردیدن . ۲ - (اِ. ) ستبری ، ضخامت ، کلفتی . ۳ - غلظت . ۴ - سختی .

فرهنگ عمید

سفتی، سختی، ستبری.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی أَثْخَنتُمُوهُمْ: بسیار آنها را کشتید- برآنها غلبه کردید - آنان را از قدرت و توان انداختید (کلمه اثخان به معنای بسیار کشتن ، و غلبه و قهر بر دشمن است . کلمه ثِخَن به معنی غلظت و بی رحمی است و اثخان کسی به معنی بازداشتن و مانع حرکت وجنبش او شدن است مثلاً با کشتن او . د...
معنی یُثْخِنَ: تا آرامش و قرار گیرد - تا استحکام یابد (از کلمه ثِخَن به معنی غلظت و بی رحمی است و اثخان کسی به معنی بازداشتن و مانع حرکت وجنبش او شدن است مثلاً با کشتن او .در عبارت "مَا کَانَ لِنَبِیٍّ أَن یَکُونَ لَهُ أَسْرَیٰ حَتَّیٰ یُثْخِنَ فِی ﭐلْأَرْضِ " منظو...
تکرار در قرآن: ۲(بار)
(بر وزن عنب) غلیظ شدن. محکم شدن. راغب گوید: ثَخُنَ الشَّی‏ءُ آن گاه گویند که چیزی غلیظ شود و از جریان باز ماند (مثل غلیظ شدن شیره) و به آنکه زخم بزنند و از رفتار بازماند به طور استعاره گویند «ثَخُْتَهُ ضرباً». تا آنگاه که آنها را از حرکت باز داشتید و اسیرشان کردید ریسمان را محکم کنید. . آیه شریفه در ملامت مسلمانان است که درباره اسیران بدر به حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله وسلم اصرار کردند که آنها را نکشند و فدیه بگیرد تا وضع مالیشان بهتر شود ولی حق آن بود که اسیران کشته شوند تا دیگران به جنگ مسلمین جرئت ننمایند زیرا آن روز اسلام قوی نشده بود می‏بایست کف‏ار در هول و هراس باشند. به نظرم جرأت کفّار قریش و راه انداختن جنگ «احد» از همان آزادی اسیران جنگ بدر سشرچشمه گرفت و اگر اسیران بدر کشته می‏شدند کفّار بار دیگر به مدینه لشگر کشی نمی‏کرد. بلی آنگاه که دین قوی شد و آزاد کردن اسیران خطری پیش نیاورد کشتن «یُثْخِن فی الْاَرْضِ» قدرت و استقرار یافتن دین پیامبر است که آزاد کردن دشمن ضرری نداشته باشد. مضمون آیه چنین است:(شرف الدین عاملی این مطلب را انکار کرده و می‏گوید: نزول آیه درباره آنهاست که می‏خواستند رسول خدا به عوض جنگ بدر کاروان قریش را به اسارت آورد، وگرنه آن حضرت با فتح بَدر نیرومند شده بود، قول ایشان بسیار دلچسب است رجوع شود به «النصّ والاجتهاد ص 182») برای هیچ پیغمبری تبوده که اسیران داشته باشد تاآنگاه که در زمین خود را نیرومند کند شما متاع دنیا را می‏خواهید و خدا آخرت را، خدا توانا و حکیم است. بعضی آن را مبالغه در قتل گفته‏اند یعنی: اول پیامبران برای تقویت خود و ارعاب دشمنان مبالغه در قتل می‏کنند و پس از نیرومند شدن اسیر می‏گردند ولی این به نظر درست در نمی‏آید.

پیشنهاد کاربران

کلمه ( ثخن ) - به کسر اول و فتح دوم - به معنای غلظت و بی رحمی است ، و اینکه می گویند: ( اثخنته الجراح و اثخنه المرض ) به همین معنا است . راغب در مفردات می گوید: ( ثخن الشی ء فهو ثخین ) معنایش این است که
...
[مشاهده متن کامل]
فلان چیز غلیظ شد بطوریکه روان و جاری نشد، و نتوانست به رفتن ادامه دهد، و لذا درباره کسی که با زدن و یا توهین کردن از ادامه کارش بازداشته ای بطور کنایه می گوئی : ( اثخنته ضربا و استخفافا ) ، و از همین باب است که خدای تعالی فرموده : ( ما کان لنبی ان یکون له اسری حتی یثخن فی الارض ) و نیز فرموده : ( حتی اذا اثخنتموهم فشدوا الوثاق ) که در آیه اولی منظور از ( اثخان ) رسول ( صلی الله علیه و آله ) در زمین این است که دینش در بین مردم بطوری مستقر شود که گوئی چیزی است که از شدت غلیظی منجمد شده و بعد از دورانی که رقیق و روان بود و بخاطر روان بودنش هر آن خوف زوالش می رفت ماسیده و پا بر جا شده است . ( تفسیر المیزان )

بپرس