ثبت کردن
برابر پارسی: آگاشتن، دفترینه کردن
معنی انگلیسی:
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
فرهنگستان زبان و ادب
مترادف ها
جا دادن، متحد کردن، امیختن، بهم پیوستن، ترکیب کردن، یکی کردن، ثبت کردن، داخل کردن، دارای شخصیت حقوقی کردن
حساب کردن، پرداختن، تحقیر کردن، علامت گذاردن، ثبت کردن، امتیاز گرفتن، به حساب آوردن، پوان اورد ن، با چوب خط حساب کردن
به فعالیت پرداختن، بکار بردن، گذاشتن، ارائه دادن، انداختن، تعویض کردن، ترغیب کردن، تعبیر کردن، ثبت کردن، قرار دادن، تقدیم داشتن، ترجمه کردن
توجه کردن، ذکر کردن، یادداشت کردن، ملاحظه کردن، ثبت کردن، بخاطر سپردن، تذکاریه یادداشت کردن، نوت موسیقی نوشتن
ضبط کردن، ثبت کردن، بایگانی کردن، نگاشتن، ضبط شدن
بدست اوردن، وارد شدن، در امدن، ثبت کردن، نام نویسی کردن، داخل شدن، قدم نهادن در، داخل عضویت شدن، پا گذاشتن، تو آمدن، تو رفتن
محاط کردن، نوشتن، نقش کردن، ثبت کردن، حکاکی کردن، حجاری کردن روی سطوح و ستونها
ثبت کردن، طومار نوشتن، کتیبه نوشتن
نشان دادن، ثبت کردن، نگاشتن، در دفتر وارد کردن، منطبق کردن
ثبت کردن
فارسی به عربی
( ثبت کردن(در دفتر ثبت شرکتها ) ) مساهم
پیشنهاد کاربران
معنی فامیل ما در جایی ثبت نشده . ولی در گویش محلی به معنی منزلگاه تنها یاتک منزلگاه. . است
استوانیدن
ضبط و ربط کردن
نگهداری کردن، نگهش کردن، بیان کردن، بیانور شدن، بیانور بودن
دفترینه کردن