ثابت قدم

/sAbetqadam/

مترادف ثابت قدم: استوار، بااراده، باعزم، پابرجا، مصمم

متضاد ثابت قدم: مذبذب، نااستوار

برابر پارسی: پابرجا، استوان

معنی انگلیسی:
immovable, true, resolute, resolved, stable, steadfast, steady, staid, stalwart, staunch, steadfastly

فرهنگ فارسی

( صفت ) آنکه یا آنچه با فشار و زور از جا نجنبد پا برجا متین استوار. ۲- ثابت عزم ثابت رای .

فرهنگ معین

( ~. قَ دَ ) [ ع . ] (ص مر. ) ۱ - پابرجا، متین . ۲ - ثابت رای .

فرهنگ عمید

ویژگی کسی که در تصمیم خود پابرجا و استوار است، ثابت عزم.

مترادف ها

constant (صفت)
پایدار، وفادار، دائمی، ثابت، استوار، ثابت قدم، باثبات، ماندگار

consistent (صفت)
استوار، نامتناقض، ثابت قدم

steadfast (صفت)
استوار، ثابت قدم، متین

resolute (صفت)
ثابت، پا بر جا، ثابت قدم، مصمم

unflinching (صفت)
پایدار، ثابت قدم، مصمم

staunch stanch (صفت)
ثابت قدم

sure-footed (صفت)
ثابت قدم، بی لغزش، دارای گامهای ثابت

فارسی به عربی

ثابت , حازم , صامد ، ثابت الجأش ، رابط الجأش

پیشنهاد کاربران

سخت پای. [ س َ ] ( ص مرکب ) کنایه از توانا و ثابت قدم. ( آنندراج ) . ستور که قوائم آن سخت بود :
سخت پای و ضخم ران و راست دست و گردسم
تیزگوش و پهن پشت و نرم چرم و خردموی.
منوچهری.
سکندر که می نازد از بخت تر
شداز سخت پایان چنین سخت تر.
امیرخسرو ( از آنندراج ) .
سخت ساق . [ س َ ] ( ص مرکب ) ثابت قدم . ( رشیدی ) : برسم چاکران چون سخت ساقان کمر دربست بر درگاه خاقان . امیرخسرو ( از آنندراج ) . || پرزور. ( آنندراج ) .
پا به جا
. . . . . . . . . . . . . . مقلد طریقه آن حضرت و برین عقیده راسخ و ثابت قدم میباشیم. ( نامه نادرشاه به سلطان عثمانی )
متین استوار با اراده پایدار پابرجا محکم

بپرس