پسوند سوفی در تئو سوفی یونانی نبوده بلکه فارسی - عربی به معنای بسوی درون یا باطن و پیشوند تئو هم یونانی نبوده بلکه مخفف " تو او " . ضمیر سوم شخص او اشاره به خدای حقیقی و واقعی داشته و ضمیر دوم شخص مفرد تو اشاره به هر فرد انسانی و هر موجود زنده نباتی، حیوانی و غیر زنده. این واژه بعدا معنای خدا شناسی سوفیانه را بخود گرفته است. واژه تئولوژی هم در مراحل پیدایش اولیه ی خود در فکر و خیال و تصور انسان به معنای الاهیات یا خدا شناسی نبوده بلکه شناخت چگونگی یکی بودن تو و او ؛ یکی بودن خالق و مخلوقات، یکی بودن آفریدگار کائنات و خود کائنات، یکی بودن واجب الوجود و ممکن الوجود، یکی بودن علت و معلولات یعنی نتایج یا محصولات اثرات علت کل بر خود و در خود و برای خود و بهمراه خود.
... [مشاهده متن کامل]
انسان در طول تاریخ پیدایش خود روی کره زمین تاکنون و یا به بیانی دیگر از دوران مهد کودک تاریخ اندیشه یا فکر و خیال و تصور و تَوَهُم تا به امروز نتوانسته است بین دو نوع خدای زیر فرق و تمیز قائل شود:
الف - خدای حقیقی و واقعی یعنی اول، وسط، آخر، درون و بیرون همه چیز و همه کس یا بطور عام تر یعنی ظاهر و باطن این واقعیت و طبیعت و یا بطور کلی یعنی محتوا و محیط هرکدام از گیتی ها، کیهان ها و یا جهان های متناهی، مساوی، موازی و بیشمار که در محتوای هرکدام از آنها دارای هفت سیما یا چهره و یا جمال و جلال کلی می باشد بصورت هفت سامان یا نظام کلی کوانتمی در قالب هفت عالم یا دنیا به شکل آسمان ها و زمین های هفتگانه و هر آنچه بین آنهاست و لذا هیچ موجود و هیچ چیز دیگری چه شهودی و چه غیبی غیر از این نوع خدا نه وجود دارد و نه میتواند وجود داشته باشد. موجود بودن یا وجود داشتن این نوع خدا از طرف انسان هرگز به هیچ نوع اثباتی هیچگونه نیازی نداشته و ندارد و نخواهد داشت بلکه خود انسان همیشه نیازمند شناخت این نوع خدا بوده و هست و خواهد بود.
ب - خدای لفظی، کلمه ای، واژه ای، مقوله ای یا مفهومی و ایده ای با نام های گوناگون در زبان های مختلف بشری که فقط در زبان و خط و فهم و عقل ناقص و محدود انسانی از موجودیت برخوردار ست و در خارج از آنها هیچگونه مصداق و مثال بیرونی ندارد و درست به همین علت و دلیل کلیه سعی ها و کوشش های برهانی و استدلالی انسان در اثبات وجود این نوع خدا در اعصار گذشته و حال و آینده همیشه با شکست مواجه بوده و هست و خواهد بود.
طرفداران و پیروان رشته خیالی تئوسوفی میتوانند ( در صورت علاقمندی به شناخت حقیقت ) از امروز به بعد و بسوی آینده خدای نوع اول را علمی و یا خدا از دیدگاه علم بنامند و خدای نوع دوم را هَپِلی هَپاوی، کواچی مواچی، حالِ لولیایی، سفسطه ای، سوفسطائی، اسطوره ای، افسانه ای، حماسی، ایلیاتی، طایفه ای، قبیله ای، قومی، ملی، ملتی، اُمتی، آئینی، دینی، مذهبی، فرقه ای، حزبی، ایدئولوژیکی، نبوتی، امامتی، ولایتی، فقاهتی، آیتی، حدیثی، روایتی، تفسیری، کلامی، الاهیاتی، تئوسوفیایی، فلسفی، عرفانی و آتئیستی .
چرا آتئیستی؟
زیرا باخدائی آئینی و دینی و بیخدائی آتئیستی فقط در پیشوند های معکوس《 با و بی ؛ ba and bi ) متضاد، متناقض، مختلف و مخالف همند، اما هر دو به یک سهم مساوی باهم دو واژه ترکیبی تهی یا خالی از معنا و محتوا بیش نبوده و نمی باشند.
انسان تا نتواند به سادگی، روشنی، بطور حقیقی و با یقین و اطمینان بداند که پس از مرگ چه اتفاق یا اتفاقاتی برایش خواهد افتاد، نباید ادعای خود شناسی و خدا شناسی را بنماید.
پدیده ی مرگ بر خلاف بینش و باور الاهی دانان، حکیمان، عارفان و تئوسوفیان پیرو دین مسیحیت، شاهکار یک موجود خیالی - اوهامی با نام هائی از قبیل لوسی فِر، ابلیس، غول، دیو، زَتان، اهریمن و یا شیطان نمی باشد بلکه نیمزوج بنیادی همزاد، همبازی و هم ارز پدیده ی تولد و هردو در لحظه جاودانه حال دو نوع یا دو جنبه حاکمیت و فرمانروائی خدای حقیقی و واقعی میباشند.
مشاهده و تجربه عشق و زندگی افراد انسانی ( منجمله نباتی و حیوانی ) در طول حاکمیت خدائی مرگ برزخی - روئیایی میباشد و خواهد بود در نهایت کمال ایده آل خوبی و زیبایی، اعتدال و نظم و هماهنگی، سلامتی و صلح و صفا، لذت و شادی و خرّمی، اخلاق نیکو، عدالت و آزادی، برابری و مساوات و . . . . با کمیت و کیفیت بهشت برین.
و آنهم نه تا وقت رسیدن به معاد و برپائی قیامت کبری و فصل برداشت محصول در آخرت بر اساس تصویر آسمانی - وحیانی - قرآنی در قالب سه کلمه به شکل
《دنیا - برزخ - آخرت》که یک راه بسیار کوتاه و میان بُر بیش نبوده و نمی باشد، بلکه در طول این سفر بسیار طولانی و دایره وار دنیوی، مقعطی، نزولی و صعودی محتوای کیهان یا جهان ( محتوای هرکدام از کیهان ها یا جهان ها ) بین دو بهشت برین همیشه تا لحظه بسته شدن مجدد نطفه در رحم مادر و بیداری و تولد دوباره ( همیشه حدود نُه ماه بعد ) در همین دنیا و در بطن و بهمراه آن در مداری برتر و کمال یافته تر از قبل.
حقیقتی که انجمن های بین المللی تئوسوفی ( منجمله بقیه ی انسان ) تاکنون نتوانسته اند به آن دست یابند، این است که این عالم یا دنیا به شکل این آسمان و زمین و هرآنچه که بین آنهاست، در طول این سفر بسیار طولانی و دایره وار دنیوی و تا پایان آن، همیشه پس از وقوع مهبانگ های هشتم ( ۸م ، 8 m با تلفظ ای تُم ) در یک درجه تکاملی برتر از قبل از نو آفریده میشود از همین خمیر مایه ساختاری فعلی و با یقین و اطمینان علمی دقیقا به تعداد یک هفتم ( ۱/۷ ، 1/8 ) کلیه ی حلقه های زنجیره دایره وار علت و معلول.
انسان امروز و آینده در جهت کسب معرفت یقینی یا رسیدن به شناخت حقیقی خود و خدای حقیقی و واقعی هیچ راه و روش معقول و منطقی تری در پیش پا و روی خود ندارد غیر از شناخت ظاهر و باطن این واقعیت و طبیعت و یا بطور کلی شناخت محتوا و محیط این گیتی، یا کیهان و یا این جهان به روش علمی هم اکتسابی یا حصولی و هم حضوری. علم حضوری ( یا به اصطلاح لدنی ) بطور رایگان یا مجانی از عالم غیب به سر و دل هیچ فرد انسانی القا و الهام نمیگردد.
تک تک افراد انسانی در اعصار گذشته و حال و آینده همیشه در پیشگاه بیکران و بینهایت خدای حقیقی و واقعی ( که هیچ موجود و هیچ چیزی در خارج یا بیرون از آن نه وجود دارد و نه میتواند وجود داشته باشد ) بسان نقاط بی بُعد هندسی بطور مطلق هم ارز و هم ارزش بوده و هستند و خواهند بود و هیچکدام از آنها به اندازه یک نقطه ناچیز فیزیکالی یا متافیزیکالی نسبت به دیگران از هیچگونه ارجحیت و برتری برخوردار نبوده، نیست و نخواهد بود.
خردمندان حقیقی برای تجمع در دَور و بر همدیگر به هیچ نوع تمپل و معبد و عبادتگاه هیچگونه نیازی ندارند.