تیمن

/tayammon/

مترادف تیمن: تبرک، خجستگی، فرخندگی، میمنت ، همایون داشتن، فرخنده شمردن، تبرک جستن

متضاد تیمن: گجستگی، نحوست

لغت نامه دهخدا

تیمن. [ ت َ ی َم ْ م ُ ] ( ع مص ) تبرک. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( از اقرب الموارد ). تبرک کردن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). بابرکت شدن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). || به فرخندگی گرفتن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( دهار ). به فرخی و فرخندگی گرفتن. شگون نیک زدن. خجسته شمردن. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). || مبارک شمردن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). و منه الحدیث : یجب تیمن فی جمیع امره مااستطاع. ( اقرب الموارد ). || مردن. || برسوی راست نهادن مرده را در گور. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || خویشتن رابه یَمَن منسوب کردن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || به برکت دعا خواندن کسی را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

تبریک جستن، مبارک بودن، میمنت، بفال نیک گرفتن
۱- ( مصدر ) همایون داشتن خجسته داشتن تبرک جستن فرخ شمردن بفال نیک گرفتن . ۲- ( اسم ) خجستگی فرخندگی میمنت . جمع : تیمنات .

فرهنگ معین

(تَ یَ مُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) همایون داشتن ، خجسته داشتن .

فرهنگ عمید

۱. تبرک جستن.
۲. مبارک بودن، میمنت داشتن.
۳. امری یا چیزی را به فال نیک گرفتن.

پیشنهاد کاربران

بپرس