تیمارداشت


مترادف تیمارداشت: پرستاری، تیمار، بیمارداری، خدمت، مراقبت، مواظبت، غم خواری

لغت نامه دهخدا

تیمارداشت. ( مص مرکب مرخم ) تیمار داشتن. اهتمام. اعتناء. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) : و آنقدر که آبادان ماندست از حرمت خاندان این قاضی پارس و تیمارداشت او بودست. ( فارسنامه ابن البلخی ص 134 ) کفشگر... قوم را در معنی تیمارداشت او وصایت فرمود. ( کلیله و دمنه ).. و بنیادی که اسلاف... نهادند بر آن برود و تیمارداشت رعیتان و عمارت جهان پیشه گیرد. ( راحةالصدور راوندی ). به تقدیم لطف برعایت مهمات... و تیمارداشت رعیت نام نیک اندوخت. ( ترجمه تاریخ یمینی ). هر دو برادر و روانشاه و علی با خدمت اصفهبد آمدند برهنه و از ملک برآمده هر دو را نان پدید کرد و تیمارداشت می فرمود. ( تاریخ طبرستان ). و او در تیمارداشت و شفقت در احوال اردشیرشاه بغایتی بود که وراء آن نتوان بود. ( از تاریخ طبرستان ). || مهتری اسبان. ( ناظم الاطباء ) : و این مرد تیمارداشت آن گوسفندان و اسبان می کند. ( فیه مافیه ). رجوع به تیمار و دیگر ترکیبهای آن شود.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱- غم خوردن تعهد کردن مواظبت . ۲- خدمت پرستاری .

پیشنهاد کاربران

بپرس