تیماج
مترادف تیماج: چرم، چرم دباغی نشده
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
( اسم ) پوست بز دباغی شده .
چرمی است رنگین و بوی خوش دارد
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
مترادف ها
تیماج
تیماج، پوست گوساله
تیماج، پوست بز، خیک، خیگ
بچه، تیماج، گوساله، ماهیچه ساق پا، نرمه ساق پا، چرم گوساله
تیماج، زرپور، اسب قزل
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
تیماج: چرم خوش رنگ وبو.
نمونه:گل های خوش نقش تیماج سرخ که درهر گامش. . . . نمایان می شد. ( کلیدر ج ۹ص۲۴۴۶ ) محمدجعفر نقوی
نمونه:گل های خوش نقش تیماج سرخ که درهر گامش. . . . نمایان می شد. ( کلیدر ج ۹ص۲۴۴۶ ) محمدجعفر نقوی
واژه تیماج
معادل ابجد 454
تعداد حروف 5
تلفظ timāj
ترکیب ( اسم ) [ترکی]
مختصات ( اِ. )
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ فارسی هوشیار
معادل ابجد 454
تعداد حروف 5
تلفظ timāj
ترکیب ( اسم ) [ترکی]
مختصات ( اِ. )
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ فارسی هوشیار
پوس پوسان