تیف

لغت نامه دهخدا

تیف. ( اِ ) به زبان گیلان خس وخار و خلاشه را گویند. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ) ( از انجمن آرا ) ( از آنندراج ). اکنون نیز در دیه های گیلان تیف گویند. ( حاشیه برهان چ معین ). || نام روز سیزدهم از ماههای ملکی. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) خس و خار و خلاشه .

فرهنگ معین

(اِ. ) خار، خس .

فرهنگ عمید

خار، خس، خلاشه.

واژه نامه بختیاریکا

نو رسته؛ سر بر آوردن اولیه محصول از دل خاک

پیشنهاد کاربران

پخش بر زمین شدن، له و لورده شدن
تیف درروستاهای اطراف شیراز به معنی پخش کردن چیزی
علاوه بر معنی های گفته شده ؛
تیف کردن در گویش لری بختیاری معنی جستجو کردن ، زیر و رو کردن ، کاویدن هم می دهد ،
مانند
مرغ خانگی که خاک ها را زیر و رو می کند = مرغ تیف اِکُنِهْ
در گفتار لری به مَنای جوانه زدن گیاهان است.
واژه تیف ( Tif ) در گویش زبان بختیاری به معنای سبز شده گیاه وجوانه زدن از خاک است.
واژه تیف ( Tef ) در گویش زبان بختیاری سبز شدن علف وگیاه و علف وسبزه وسر بر آوردن ازخاک را تیف میگویند. بعنوان مثال گندم یا جو کاشته شده تازه تیف کرده= یعنی گندم یا جو کاشته شده الان سبز شده وسرازخاک بیرون کشیده.
به زبان لری
معنی آب دهان یا همان تُف میدهد

به لهجه ی سابوناتی ( استهبانی، اصطهباناتی ) پخش شدن بر روی زمین

بپرس