همه موبدان را به کرسی نشاند
پس آن خسرو تیغزن را بخواند.
دقیقی.
بشد تیغزن گردکُش پور شاه به گرد همه کشوران با سپاه.
دقیقی.
پس پشت بد شارسان هری به پیش اندرون تیغزن لشکری.
فردوسی.
پسر هفت با تیغزن ده هزارهمان گنج و هم آلت کارزار.
فردوسی.
نشسته به سغد اندرون شهریارپر از کینه با تیغزن صدهزار.
فردوسی.
بر تیغ اوست تکیه گه شغل کلک تومردان تیغزن شده بر ملک متکی.
سوزنی.
چو شیرین تن خویشتن را به تیغپس از خسرو تیغزن کشتمی.
خاقانی.
به مصاف سرکشان درچو تو تیغزن نخیزدبه سریر خسروان بر چو تو تاجور نیاید.
خاقانی.
بانوفل تیغزن برآشفت کای از تو رسیده جفت با جفت.
نظامی.
مبین سرسری سوی آن شهریارکه هم تیغزن بود و هم تاجدار.
نظامی.
اگر پهلوانی و گر تیغزن نخواهی بدر بردن الا کفن.
سعدی ( بوستان ).
مگو دشمن تیغزن بر در است که انباز دشمن به شهر اندر است.
سعدی ( بوستان ).
به دوستی گله کردم ز چشم شوخش گفت عجب نباشد اگر ترک تیغزن بکشد.
سعدی.
|| نورافشان. پرتوافکن چون خورشید و ماه و جز اینها. مشعشع.- آفتاب تیغزن ؛ خورشید تابان. آفتاب رخشان. خورشید پرتوافکن :
هست جای آنکه زین پس آفتاب تیغزن
تیغ خود را در غلاف ابر گرداند نهان.
سلمان ساوجی.
- تیغزن آسمان ؛ کنایه از صبح صادق. ( برهان ) ( آنندراج ) ( انجمن آرا ). صبح صادق. ( ناظم الاطباء ). صبح. ( فرهنگ رشیدی ).- || آفتاب. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ رشیدی ). کنایه از آفتاب. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) :
تیغزن آسمان خاک سیه پوش را
کرده منور چو روی رایزن شهریار.
خاقانی.
- || ستاره مریخ. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). مریخ. ( فرهنگ رشیدی ). کنایه از مریخ. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ).- خورشید تیغزن ؛ خورشید نورافشان. خورشید تابان :
ز دور گردون خورشید تیغزن سنگی
بیشتر بخوانید ...