تیغ دار

/tiqdAr/

معنی انگلیسی:
thorny, prickly, spiny

لغت نامه دهخدا

تیغدار. ( نف مرکب ) تیغزن. تیغبند. ( آنندراج ). شمشیربردارنده. ( ناظم الاطباء ). شمشیردار. ( یادداشت بخطمرحوم دهخدا ). شمشیرزن. مسلح به شمشیر :
بیاورد نعمان سپاهی گران
همه تیغداران و نیزه وران.
فردوسی.
نه خاک است پیدا نه دریا نه کوه
ز بس تیغداران توران گروه.
فردوسی.
که از کوچیان هر که یابید خرد
وگر تیغداران و مردان مرد.
فردوسی.
برون برد لشکر بر آن تیغ کوه
ز رنج آمده تیغداران ستوه.
نظامی.
به هر تیغداری که او بازخورد
سرش را به تیغی ز تن بازکرد.
نظامی.
|| کنایه از نگهبان تیغ. || کنایه از روشن و تابدار. ( آنندراج ). تابدار و روشن. ( ناظم الاطباء ). || خاردار. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). || قله دار. دارای قله ای بلند :
وگر هست کوه شما تیغدار
کند تیغ من کوه را غارغار.
نظامی.
|| دارای پوستین. که پوست پرموی دارد :
به خروارها قندز تیغدار.
نظامی.
رجوع به تیغ شود.

فرهنگ فارسی

تیغ زن تیغ بند شمیر بردارنده

فرهنگستان زبان و ادب

{aculeate, prickly} [زیست شناسی- علوم گیاهی] ویژگی سطحی که دارای تیغ باشد

مترادف ها

acanaceous (صفت)
خاردار، تیغ دار

prickly (صفت)
تیغ دار، زبر، خراش دهنده

پیشنهاد کاربران

بپرس