تیزیدن

لغت نامه دهخدا

تیزیدن. [ دَ ] ( مص ) تیز زدن. ( آنندراج ). رها کردن باد از دهان و یا از پائین. ( ناظم الاطباء ). تیز دادن. تیز رها کردن. گوزیدن. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) :
بود جولاه شحنه لاهور
که بتیزم به سبلت کرمش.
حکیم شفائی ( از آنندراج ).
چو بر دامان نقاشی زنم چنگ
بتیزم بربروت نقش ارژنگ.
ملافوقی ( ایضاً ).
نسیم گلشنش بر سبلت شیرازه تیزیده
بلاگردان اهرستان شده باغات کومانش.
؟ ( ایضاً ).
گریزید و تیزید و شد همچو باد
پی شاخ در، گوش بر باد داد.
ادیب پیشاوری ( از یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).
رجوع به تیز شود.

پیشنهاد کاربران

دوست من حرکتیدن!؟!؟
حرکت هم خانواده محرکه که عربیه.
این فعل خودساخته است.
تیز شدن. تند و سریع حرکتیدن.

بپرس