تیزچشم آهن جگرفولاددل کیمخت لب
سیم دندان چاه بینی ناوه کام و لوح روی.
منوچهری.
روز صیادم بدو، شب پاسبان تیزچشم و صیدگیر و دزدران.
مولوی.
طرفه کور دوربین تیزچشم لیک از اشتر نبیند غیر پشم.
مولوی.
در نگاه تیزچشمان سرمه شودر مذاق تلخ کامان شکر آی.
ظهوری ( از آنندراج ).
|| خشم آلود غضبناک : برآشفت بهرام و شد تیزچشم
ز گفتار پرموده آمد به خشم.
فردوسی.
رجوع به تیز و دیگر ترکیبهای آن شود.