از آن بیشه بگریختی شیر نر
همی ز آسمان کرکس تیزپر.
فردوسی.
رستم چرا نخواند به روز مرگ آن تیزپر و چنگل ، عنقا را.
ناصرخسرو.
باز جهان تیزپر و خلق شکار است باز جهان را جز از شکار چه کار است.
ناصرخسرو.
دولت تیز، مرغ تیزپراست عدل شه پایدام او زیبد.
خاقانی.
دهر صیاد و روز و شب دو سگ است چرخ باز کبود تیزپر است.
خاقانی.
تیزپر از کبوتری ، برج به برج می پردبیضه ٔزر همی نهد، دربدر از سبکسری.
خاقانی.
تو شاهی چو شاهین مشو تیزپربه آهستگی کوش چون شیر نر.
نظامی.
خبرم ده که بی خبر شده ام تا نپرم ، که تیزپر شده ام.
نظامی.
و از بروج قوس سیارات تیر تیزپر را طلوع دادند. ( جهانگشای جوینی ).رجوع به تیز و دیگر ترکیبهای آن شود.