تیززبان
مترادف تیززبان: چیره، ذلیق، بلیغ، فصیح، زبان آور
متضاد تیززبان: الکن، پریش زبان، زبان پریش، گنگ، اصم
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
فرهنگ عمید
پیشنهاد کاربران
شعله زبان ؛ آنکه با زبان خود آتش افروزد. آنکه بیان آتشین داشته باشد :
فیض شمعی که شد افسرده به محفل نرسد
مردن شعله زبانان سخن خاموشی است.
میرزا رضی دانش ( از آنندراج ) .
فیض شمعی که شد افسرده به محفل نرسد
مردن شعله زبانان سخن خاموشی است.
میرزا رضی دانش ( از آنندراج ) .