تیزدست

لغت نامه دهخدا

تیزدست. [ دَ ] ( ص مرکب ) جلدکار و توانا و باوقوف و زورآور و قوی. ( ناظم الاطباء ). جلد. چالاک. چابک. جلددست. چالاک در کارکردن با دست. ( از یادداشتهای مرحوم دهخدا ). رجوع به تیزدستی شود.

فرهنگ فارسی

جلد کار و توانا و با وقوف و زور آور و قوی جلد چالاک

فرهنگ معین

(دَ ) (ص مر. ) ماهر، استاد.

فرهنگ عمید

چرب دست، سبک دست، چابک، ماهر.

پیشنهاد کاربران

تیزدست ؛ جلدکار و توانا و باوقوف. رجوع به این ترکیب در ردیف خود شود.
چالاک چنگ . [ چ َ ] ( ص مرکب ) قوی چنگ . قویدست . ماهر. تردست : شتابنده ملاح چالاک چنگ به کشتی درآمد چو پویان نهنگ . نظامی .

بپرس