زودرو عزم او فراز و نشیب
تیزبین حزم او سپید و سیاه.
ابوالفرج رونی.
گل بی خار اندر گلشن دهربه چشم تیزبین کی می توان دید.
مسعودسعد.
و تیزبینان زمره انسانی گفته اند که کل شی یرجع الی اصله. ( چهارمقاله نظامی ).دیده ست بکرات بیشمار
در معرکه ها چرخ تیزبین
با بیلک او مرگ هم عنان
با رایت او فتح همنشین.
انوری ( از یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).
این ، دستور تیزبین منست در حفاظ گله امین منست.
نظامی.
صیدگری بود عجب تیزبین بادیه پیمای و مراحل گزین.
نظامی.
قوی پشت و گران نعل و سبک خیزبه دیدن تیزبین و در شدن تیز.
نظامی.
می کرد سها ز همنشینان نقادی چشم تیزبینان.
نظامی.
گویاترین کسی را کو تیزبین تر آمدخط تو چشم بسته خال تو لال کرده.
عطار.
تیزبین باد آفتاب پرست تا ببیند که ماهتابی هست.
ظهوری ( از آنندراج ).
دست عرفی نقاب راز گشودخرد تیزبین ما بگریخت.
ظهوری ( ایضاً ).
- رای تیزبین ؛ نظر صائب.اندیشه دقیق و باریک بین : از آن عادت شریف ، از آن دست گنج بخش
از آن رای تیزبین ، وزآن گرز گاوسار.
فرخی.
رجوع به تیز و دیگر ترکیبهای آن شود.