که داری از ایرانیان تیزچنگ
که پیش من آید بدین دشت جنگ.
فردوسی.
به پیش اندرون رستم تیزچنگ پس پشت شاه و سواران جنگ.
فردوسی.
یکی لشکر آمد پس ما به جنگ چو کلباد و نستیهن تیزچنگ.
فردوسی.
گرش صدهزارند گردان جنگ همه درگه جنگ و کین تیزچنگ.
اسدی ( گرشاسب نامه ).
مرا با شهنشاه از این نیست چنگ به جنگم توئی آمده تیزچنگ.
اسدی ( گرشاسب نامه ).
چنان سخت بازو شد و تیزچنگ که با جنگجویان طلب کرد جنگ.
( بوستان ).
فکر کفن کنید که آن ترک تیزچنگ تیغی چنان رساند که از استخوان گذشت.
بابافغانی ( از آنندراج ).
|| تیزناخن. با چنگالی سخت فرورونده و تند : چه پرهیزی از تیزچنگ اژدها
که گرز آهنی زو نیابی رها.
فردوسی.
چنین گفت با بچه جنگی پلنگ که ای پرهنر بچه تیزچنگ.
فردوسی.
به دریا نهنگ و به هامون پلنگ همان شیر جنگ آور تیزچنگ.
فردوسی.
ابیات خر سر است شترگربه زآنکه هست نشخوارزن چو اشتر و چون گربه تیزچنگ.
سوزنی.
وحشی تیزچنگ خشم آلودکز دم آتشین برآرد دود.
نظامی.
رجوع به تیز و دیگر ترکیبهای آن شود.