تیرگر

لغت نامه دهخدا

تیرگر. [ گ َ ] ( ص مرکب ) همان تیرساز بدون اضافت... ( آنندراج ). سازنده تیر. ( ناظم الاطباء ). تیرساز. آنکه تیر سازد. براء. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). سهام. نابل. نبال. ( دهار ). نشاب. ( منتهی الارب ) :
ز هجر تیر گر خواهد جدا افتاد جان از من
که گزگز می جهد پیوسته آن ابروکمان از من.
سیفی ( از آنندراج ).
رجوع به تیرساز شود. || در بیت ذیل از خسرو و شیرین نظامی به معنی تیرانداز و صیاد هدف یاب بیشتر نزدیک است :
چو چشم تیرگر جاسوس گشتم
به دکان کمانگر برگذشتم.
نظامی ( خسرو و شیرین چ وحید ص 100 ).

فرهنگ فارسی

همان تیرساز بدون اضافت سازنده تیر

فرهنگ عمید

تیرساز، سازندۀ تیر.

گویش مازنی

/tir gar/ از خاندان های ساکن در کفا و کوشکک لورای محال ثلاث نور

پیشنهاد کاربران

بپرس